هدف این مقاله بررسی مقدار مشارکت اجتماعی (مشارکتهای رسمی و غیررسمی) زنان در شهر تهران است. برای بررسی موضوع ابتدا به تعاریف نظری مشارکت پرداخته شد. در این بخش به تقسیم بندیهای گوناگون مشارکت از دیدگاه جامعه شناسی اشاره شد؛ و در نهایت، تقسیم بندی هلی در مورد مشارکت اجتماعی مبنای کار قرار گرفت. بر این اساس مشارکت اجتماعی به دو بخش مشارکت اجتماعی رسمی و مشارکت اجتماعی غیررسمی تقسیم شد. همچنین، در بخش مبانی نظری به بررسی عوامل مؤثر بر مشارکت زنان از دیدگاه صاحبنظران جامعه شناسی پرداخته شد. بر اساس نظریههای مطرح شده، فرضیههای پژوهش مطرح گردید. این پژوهش به روش پیمایش و با استفاده از پرسش نامه انجام گرفت که تعداد ۴۰۶ زن با استفاده از روش نمونه گیری چند مرحله ای انتخاب و پرسش نامهها تکمیل شدند. سپس دادهها مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
دادهها نشان میدهد در شهر تهران مقدار مشارکتهای غیررسمی بیشتر از مشارکتهای رسمی است. این امر نشان میدهد هر چند زنان در هیچکدام از مشارکتهای رسمی و غیررسمی حضور پر رنگی ندارند، اما در مورد مشارکتهای اجتماعی رسمی این حضور باز هم کمرنگتر است. این نتیجه همسو با نتیجه پژوهشی هست که توسط بانک جهانی انجام گرفته است. بر اساس این پژوهش، مردان به شبکههای رسمی تمایل دارند. شبکههای مردان در مقایسه با شبکههای زنان کمتر ترکیبی از خویشاوندان و همکاران است. زنان به دلیل فقدان مشارکتشان در سازمانهای کار رسمی بیشتر به شبکههای خویشاوندی و خانوادگی تمایل دارند و مردان به شبکههای رسمی. هم چنین، نتایج نشان دادند سن و تحصیلات زنان با مشارکت اجتماعی رسمی، مشارکت اجتماعی غیررسمی و مشارکت اجتماعی کلی رابطه معناداری ندارند؛ بنابراین، میتوان گفت مشارکتهای اجتماعی گروههای گوناگون سنی و گروههای گوناگون تحصیلی زنان با هم تفاوتی معنادار ندارند. این بر خلاف نتیجه پژوهش لیپست و سبکتکین ریزی است. لیپست بر این باور است که در کشورهای گوناگون آلمان، سودان، آمریکا، نروژ، فنلاند و برخی کشورهای دیگر، مردان بیشتر از زنان، تحصیل کرده ها بیش تر از کمتر تحصیلکردهها، شهرنشینان بیشتر از روستاییان، افراد بین ۳۵ تا ۵۵ سال بیشتر از جوانترها، متأهلان بیشتر از مردان، افراد دارای منزلت بالاتر بیش تر از افراد دارای منزلت پایینتر، اعضای سازمانها بیشتر از غیر اعضا در فرآیندهای سیاسی اجتماعی مشارکت دارند.
فرضيه بعدی نشان داد زنان شاغل بیشتر از زنان خانه دار دارای مشارکت اجتماعی رسمی هستند. این امر به دلیل این است که زنان شاغل بیشتر عضو اجتماعات داوطلبانه هستند و در نتیجه دارای ارتباطات اجتماعی بیشتری هستند. افزایش مشارکت نیروی کار زنان عامل دیگری است که بر مشارکت تأثیر میگذارد. این نتیجه همسو با نظر پاتنام و فولر هست. به نظر پاتنام زنان شاغل بیشتر عضو اجتماعات داوطلبانه هستند. هم چنین، زنانی که پاره وقت شاغل هستند، بیش تر مورد اعتماد هستند و از لحاظ مدنی بیشتر فعالیت میکنند تا زنانی که تمام وقت کار میکنند یا اصلاً بیرون از خانه کار نمیکنند. فولر و همکارانش بر این باورند که اشتغال میتواند ارتباطات اجتماعی فرد را گسترش دهد. لذا، زنان شاغل در مقایسه با زنان خانه دار دارای ارتباطات اجتماعی بیشتری هستند. نتیجه آخر این بود که بین دو مشارکت رابطه معنادار مستقیم مشاهده شد. بدین معنا که با افزایش مشارکت اجتماعی رسمی زنان، مشارکت اجتماعی غیررسمی آنان افزایش مییابد و برعکس با کاهش مشارکت اجتماعی رسمی زنان، مشارکت اجتماعی غیررسمی آنان کاهش مییابد.