زمانی که در یک جامعه مشکلی به مسئله تبدیل میشود، انجام تحقیقات به منظور کشف علل و واقعیتهای اجتماعی مرتبط با آن الزامی میشود. شکل و ساختار مشکل تعیین کننده روش راه حل یابی و تصمیم گیری در خصوص مواجهه با آن میباشد. از این رو پرداختن و جهت دادن به آنها از فعالیتهای اساسی متخصصان سیاست گذاری محسوب میشود. ارزیابی وضعیت دولت یازدهم نشان میدهد به رغم تأکید بر نقش و کار کرد سازمانهای غیردولتی، بدنه دولت در بخشهایی که جلب مشارکتهای مردمی پر رنگ تر است و مبحث نقش آفرینی غیردولتیها موضوعیت پیدا میکند، توان و آمادگی لازم را ندارد. به طور دقیقتر باید گفت که به کارگیری و جلب مشارکت فعال و هدفمند بخش غیر حکومتی، نیازمند تحول در فرهنگ سیاسی نخبگان حاکم است؛ به تعبیر دیگر نمیتوان با این ساختار و مدیرانی که شناخت کافی از فلسفه وجودی، کارکردها و توانمندیهای سازمانهای مردمنهاد ندارند، در به کار گرفتن این بخش به عنوان همکار و همیار دولت تحول گستردهای ایجاد کرد.
دولت به موازات توجه به این امر مهم، نیاز دارد تا با ایجاد تغییرات مبنایی، یک بار برای همیشه متولی مشخصی برای ارتباط غیر حکومتیها با خود فراتر از واحدهای بخشی و جزایر متعدد تصمیم ساز و برنامه ریزی - تعیین کند. در کشور ما از دوره برنامه سوم توسعه، با تأکید بر تمرکز زدایی، کاهش حجم تصدی گری دولت و توسعه مشارکتهای مردمی، زمینه واگذاری امور غیر حاکمیتی به مردم و اجتناب از تصدی گری دولت فراهم گردید؛ اما به رغم این سیاست سازمانهای غیردولتی در ایران تثبیت و نهادمند نشدند. در بررسی علت ناکارآمدی سازمانهای غیردولتی در ایران دلایل زیادی وجود دارد که تمام موارد مطرح گردیده عامل تشدید کننده در ناکارآمدی سازمانهای مردم نهاد محسوب میشوند، اما عامل تعیین کننده نیستند. مشکل فراتر از ساختار درونی سازمانها یعنی نوع فرهنگ نخبگان سیاسی است که خود مانع تحقق توسعه سیاسی قرار گرفته است. فرهنگ سیاسی الیت محیط ذهنی و نگرشی است که در درون آن نظام سیاسی عمل میکند و این محیط ذهنی در عمل راهنما و شکل دهنده گزینشهای مردم در زندگی سیاسی روزمره محسوب میشود. چون مردم عادی کمتر به مسائل توجه نشان میدهند در نهایت نقش ضعیفتری در پویش سیاسی بازی میکنند؛ در حالی که اقلیتی کوچک (الیت) که قابلیت سازماندهی دارد، قادر است که نهضت بر پا کند؛ اما فرهنگ یا ایدئولوژی الیت سیاسی چندان تحت تأثیر گرایشهای نوین قرار نگرفته و تحول نیافته است، بیشتر ادامه فرهنگ سیاسی پاتريمونیالیستی قدیم بوده است.
با نگاهی بی طرفانه باید گفت که اکنون ظرفیت بزرگی به نام سازمانها و تشکلهای غیر حکومتی در کشور به عنوان یک واقعیت وجود دارد؛ ظرفیتی که در گذر زمان بخشهایی از آن هنوز فعالانه در حال انجام مأموریتهای سازمانی خویشاند؛ اما بخش عمدهای از آنها به نوعی در انجماد به سر میبرند و شاید هر چند گاه گاهی فعالیت موردی داشته باشند. به دلیل نوع نگاه اليت حاكم، انسجام سازمانی خود را از دست دادهاند و یا به انفعال کامل کشیده شدهاند. در حالی که امروزه ارتباط سازمانهای غیردولتی با دولت به صورت برابر و با همکاری متقابل به ضرورتی انکارناپذیر تبدیل شده است. تا قبل از انقلاب اسلامی رابطه دولت با سازمانهای غیردولتی بیشتر به رابطه بیگانگی نزدیک بود و ارتباط مشخصی بین این دو بخش شکل نگرفته بود. پس از انقلاب نیز به دلیل حاکم شدن فضای ایدئولوژیک بر کشور و تمایل حکومت به یکنواخت کردن فضای اجتماعی و عدم تفکیک قانونی احزاب سیاسی و سازمانهای غیردولتی، رابطه دولت با این سازمانها - البته به استثنای سازمانهای اجتماعی سنتی - بیشتر حالت ناسازگاری به خود گرفت. در حالی که سازمانهای غیردولتی در ایران نیازمند آن هستند که عملاً به رسمیت شناخته شوند و با توجه به تواناییها و امکانات خود، مسئولیتهایی را بر عهده گیرند. در پرتو چنین سیاستی تخصيص هر گونه منابعی به این سازمانها مجاز خواهد بود. لیکن اهمیت دارد در کنار انقلاب بنیادین در دیدگاه مدیران نسبت به این سازمانها، اعطای کمک بر اساس ضوابط مشخص و بدون هیچ گونه تبعیض و حتیالامکان به صورت غیرمستقیم انجام پذیرد تا استقلال تشکلهای مدنی با خطر رو به رو نشود.
کلیدواژه: سازمانهای غیردولتی، فرهنگ سياسي، اليت حاکم، تمرکزگرايي، فرهنگ تابعيتي
ارجاع:خسروي، محمدعلي، شهسواري فرد، شهره (1395). فرهنگ سیاسی نخبگان حاکم و کارآمدی سازمانهای غیردولتی جمهوری اسلامی ایران. دولت پژوهی، 2(8)، 229-189.