موضوع مشارکت مردمی که در گذشته یک ضرورت عقلانی برای توسعه بوده، امروزه به صورت یک ضرورت اخلاقی و انسانی درآمده است. اهمیت این موضوع به گونهای است که اخیرا از مشارکت به مثابه هدف توسعه یاد میشود. در مدلهای توسعه دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰م. در ملل در حال توسعه، بحث مشارکت مردمی در مقام موضوعی معادل و مترادف توسعه، از جایگاه خاصی برخوردار بوده است. با توجه به واقعیت و گونههای مشارکت در دنیا، این دوره را میتوان «عصر مشارکت همراه با دولت یا دولت راهبر» نامید که بارزترین اشکال آن، انواع مشارکت برانگیخته بوده است. از اواسط دهه ۱۹۸۰م. به بعد که در ملل در حال توسعه، کارآیی دولتها در امر توسعه مورد تردید قرار میگیرد، در مدلهای توسعه مشارکتی، از «مشارکت بدون دولت» به معنای گسترش «سازمانهای غیردولتی» (یا بخش سوم) یاد میشود. این بخش نوظهور با هدف انجام فعالیتهای خیریه، ترویجی و توسعهای، نقشهای متنوعی شامل اجرا و تکمیل برنامههای دولتی یا مقابله با آنها را ایفا میکند. اما با وجود افتخار و کمکهای عمده - گاهی نمایشی – دولتهای در حال توسعه به گسترش بخش سوم در جامعههای خود، برخی از کارکردهای عام و انسان گرایانه این بخش در تقابل با خواستههای تمامیت خواهانه و ایدئولوژیک آن دولتهاست. هدف مقاله حاضر، بررسی ابعاد، جایگاه و اهمیت سازمانهای مشارکتی و غیردولتی (یا بخش سوم) در توسعه و عملکرد آنها در ارتباط با دولت است.